كامپيوتر جديد
فردا مي خوام كامپيوترمو ارتقاء بدم و سراسر هيجانم.![]()
ولي لپ تاپ نمي گيرم چون بكارم نمياد.
پريشب تا ساعت سه بيدار بودم(مثل هميشه) و فرداش هم كلاس شنا( آموزشي!) داشتم.![]()
جلسه قبلش پنجشنبه بخاطر امتحان تيزهوشان نرفتم چون اگه ميرفتم واقعا خسته ميشدم و از شانس ما بچهها تو اون جلسه كل ساعتو تو سه متري دست زدنو ياد ميگرفتند
و البته جلسه قبلش مقدماتو گفته بود به من ولي نه در اون حد!
صبح هميشه ساعت ده و نيم حركت ميكنيم تا ده دقيقه به يازده به اونجا برسيم چون ساعت يازده كلاسه.
من ساعت دهو بيست دقيقه به زور كمربند بابام(شوخي كردم،جدي نگيرييد
) بيدار شدم و بعد از رفتن به دست به آب فقط يه چايي خوردم.![]()
وقتي تو سه متري اولين سر رو خوردم،بعد از بيرون اومدن از آب،انگار يه تبر رو فروكردن تو مخم كه تا الآنم به زور كدئين خوب شدم.![]()
نگو فشارم اومده بود پايين!
بگذريم.
شما چه ميكنيد با تابستون، ها؟
به سلامتي هممون!![]()